شماره مجوز: ۳۰۱۲۶۲ – ۱۵۴/۹۰
نام مجموعه: سریال تلویزیونی پدر سالار|
سال و کشور تولید کننده: ۱۳۷۴، ایران|
فرمت: Dvd – Vob|
کیفیت: بسیار خوب|
نوع تصویر: Full Screen|
رزولیشن تصویر: ۷۲۰*۵۷۶|
تعداد قسمتها:۲۲ قسمت|
تعداد دیسک:۴ دی وی دی|
توضیحات: ضبط شده از شبکه آی فیلم با آرم شبکه آی فیلم|
بازیگران:
محمدعلی کشاورز در نقش «اسدالله واعظیان»
حمیده خیرآبادی در نقش «ملوک» (همسر اسدالله خان)
جمیله شیخی در نقش «مولود» (خواهر ملوک)
سیامک اطلسی در نقش «مصطفی» (برادر اسدالله خان)
آزیتا لاچینی در نقش «معصومه» (همسر مصطفی)
خسرو شجاع زاده در نقش «جمال» (پسر بزرگ اسدالله خان)
کتایون ریاحی در نقش «زهرا» (همسر جمال)
محمود پاک نیت در نقش «جلال» (پسر اسدالله خان)
اکرم محمدی در نقش «زهره» (همسر جلال)
فرحناز منافی ظاهر در نقش «مهری» (دختر اسدالله خان)
محمود جعفری در نقش «اکبر» (همسر مهری)
پرستو گلستانی در نقش «زری» (دختر اسدالله خان)
حسن مهمانی در نقش «آقای محمدی» (همسر زری)
ناصر هاشمی در نقش «ناصر» (پسر کوچک اسدالله خان)
کمند امیرسلیمانی در نقش «آذر» (همسر ناصر)
سایر بازیگران:
جعفر بزرگی در نقش «اوس محمود» (تعمیرکار خودرو در گاراژ اسدالله خان)، زهره صفوی در نقش «صغری خانم» (صاحبخانهٔ ناصر و آذر)، حمید عبدالملکی در نقش «عباس آقا» (شیرینیفروش)، اکبر دودکار در نقش «آقا رضا» (برنجفروش)، محمد ورشوچی در نقش «حسن آقا» (آرایشگر)، اکبر قدمی در نقش دکتر بیمارستان، فرهاد محبت و محرمعلی بسیم در نقش مسافران تاکسی اسدالله خان.
نویسنده:
علی اکبر محلوجیان
تهیه کننده و کارگردان:
زنده یاد اکبر خواجویی
خلاصه داستان:
داستان فیلم دربارهٔ پدر میانسالی به نام «اسدالله» است. اسداللهخان پدری مهربان، خانوادهدوست، دلسوز و در عین حال سختگیر و پرصلابت است. به باور او همهٔ پسرانش پس از ازدواج میبایست در خانهٔ بسیار بزرگ او زندگی کنند. او چنین سیاستی را در مورد دو دخترش «مهری» و «زری» در پیش نگرفته و به همین جهت آنها دارای زندگی مستقلی هستند.
ماجرای اصلی فیلم از ازدواج آخرین فرزند او «ناصر» آغاز میشود. ناصر که با دخترعموی خود «آذر» وصلت کرده به ناچار باید همانند دو برادر بزرگتر خود در خانهٔ پدری زندگی کند. اما همسرش آذر – که شاغل است و استقلالطلب – زندگی در خانهٔ پدرشوهر را منطقی نمیداند و شروعِ یک زندگی کاملاً مستقل و بهدور از دخالتهای دیگران را طلب میکند. آذر به شدت پای این خواستهاش میایستد و تحت هیچ عنوان از موضعش عقبنشینی نمیکند. از طرف دیگر اسداللهخان نیز موافقت با آذر را نوعی شکست و ضعف تعبیر نموده و از سوءاستفادهٔ احتمالیِ فرزندان دیگرش در آینده نگران است.
اختلافنظرها به تدریج بالا میگیرد تا جایی که «مولود» (خواهرزن اسدالله) که دشمنی دیرینهای با او دارد فرصت را غنیمت میشمرَد و برای انتقام از اسداللهخان دستبهکار میشود. مولود برای اجرای نقشههای خود از وجود دخترش «زهره» (که عروس اسداللهخان است) استفاده میکند…
خاطره سازی با پدر سالار – مهری سادات صفوی
«ای وای خاک به سرم آقا اسدالله»، حمیده خیرآبادی، با چهرهای نگران، دست روی دست میکوبید و خطاب به محمدعلی کشاورز این دیالوگ را میگفت. دیالوگی که نشان میداد یا آذر دسته گل جدیدی به آب داده یا آقا اسدالله نقشه جدیدی کشیده.
سریال «پدر سالار» آن روزها فکر و ذکر خیلیها شده بود. همه زنانی که مجبور بودند در خانه پدر شوهر زندگی کنند، همه پدرانی که دلشان میخواست بچههایشان دم دستشان باشند و از آنها جدا نشوند و مردمی که این وسط گاهی آنقدر جوگیر میشدند که به فکر پا درمیانی بین آذر و آقا اسدالله میافتادند.
دهه هفتاد تلویزیون هنوز حرف اول را میزد. کافی بود سریالی کارش بگیرد، خیابانها که خلوت میشد، هیچ، تا چند روز بعد، درباره سریال و شخصیتهایش بازار بحث و گفتوگو داغ بود. آن وقتها، سریالها هفتهای یک بار پخش میشدند. برای دیدن باقی سریال باید یک هفته صبر میکردی. تا هفته تمام شود و نوبت پخش قسمت جدید سریال برسد، دل مردم هزار راه میرفت. توی میهمانیهای خانوادگی، پشت میز کار، توی صف نان، همه جا صحبت آقا اسدالله و آذر بود. مردها از دست زندهیاد جمیله شیخی و دخترش زهره حرص میخوردند. زنها به یاد کارهای آقای اسدالله و یک دندگیهایش که میافتادند سری به افسوس تکان میدادند و چه بسا برای زندگی دو جوان که به دست اسدالله خراب شده بود در خفا اشک هم میریختند.
کار به آنجا کشید که میگویند کمند امیرسلیمانی یک بار توسط یک راننده کامیون تهدید شد که برگردد سر زندگیاش و مثل آدم در خانه پدرشوهرش زندگیاش را بکند. ناصر هاشمی هم میگوید که گاه گداری توی کوچه و خیابان مردم او را کنار میکشیدند و نصحیتش میکردند که یک جوری زودتر این قائله را ختم به خیر کند و احترام پدرش را نگه دارد.
سریال «پدرسالار» آیینه زندگی مردم دوران خودش بود. مردمی که در حال گذار از زندگی سنتی به زندگی مدرن بودند. خانههای بزرگ و پر اتاق، دیگر جایش را آرام آرام به آپارتمانهای لانه زنبوری میداد، میهمانیهای بزرگ خانوادگی، شروع به زوال کرده بود تا دست آخر به جمعهای کوچک دوستانه که عمرشان به یک سال هم نمیکشد، تبدیل شوند و همه چیز در حال تغییر. زندهیاد اکبر خواجویی کارگردان «پدر سالار» هم این تغییر را دیده بود. سرعت حرکتش را حس کرده و فهمیده بود که جلوی این تغییر و تحول را نمیشود گرفت. به خاطر همین شخصیت اصلی داستانش، آخر داستان راضی میشد آن خانه بزرگ قاجاری را بکوبد و تبدیلش کند به آپارتمان تا هر کدام از بچههایش، سر به خانه خود فرو برند و به خیال خودشان مستقل شوند.
خانهای که در اصل متعلق به «مهرانگیز خانم» از نوادگان قاجار بود و حالا تبدیل شده به خانه فرهنگ و هنوز در محله امامزاده یحیی تهران نفس میکشد.
خیلیها با پایان «پدرسالار» کنار نیامدند. آنها که این تغییر و تحول را میدیدند اما نمیخواستند باورش کنند. درست مثل خود اسدالله. خیلیها پا به پای حمیده خیرآبادی وقتی که داشت وسایلش را از توی خانه جمع میکرد و با حسرت به گوشه و کنار خانهاش نگاه میکرد که قرار بود به زودی زود کوبیده و ساخته شود، اشک ریختند. اما واقعیت اجتناب ناپذیر است حتی در سریال «پدرسالار».
اکبر خواجویی کارش را از اصفهان آغاز کرده بود. از شهر زادگاهش. اول به عنوان بازیگر وارد سینما و تلویزیون شد اما خیلی زود، به سراغ دغدغه اصلیاش یعنی کارگردانی رفت. طی سالهایی که کار کرد، هم فیلم سینمایی ساخت هم سریال. فیلمهای مثل «محیا»، «سیرک بزرگ» و «خانه ابری» یا سریالهایی چون «آقای مطالعه»، «عکاسباشی»، «دبیرستان خضراء»، «کهنه سوار»، «رسم شیدایی» و البته «پدر سالار». در میان کارهایش، «پدر سالار» پرمخاطبترین اثرش بود. کاری که همیشه همراهش بود. همه جا او را به اسم کارگردان «پدر سالار» میشناختند و این ناشی از هوشمندی خواجویی در ساخت و پرداخت اثری بود که حرف زمانهاش را میزد.
دیماه ۹۲، اکبر خواجویی و تنی چند از بازیگران سریال «پدرسالار» به عیادت محمدعلی کشاورز رفتند. آن روز شاید هیچ کس فکر نمیکرد که چند ماه بعد، اکبر خواجویی از میان عکسهایی که عوامل سریال بعد از این به مناسبتهای مختلف میگیرند قرار است غایب باشد. او طی سالهای گذشته بیماریهای سختی را پشت سر گذاشت. قلبش چندین و چند بار او را به بیمارستان کشاند و هر بار خبر بستری شدنش علاقمندان او و سریال پرطرفدارش را نگران کرد اما با خبرنگارهایی که به ملاقاتش میرفتند همیشه درباره کارهای جدیدی که میخواهد بسازد صحبت میکرد. انگار که مرگ را پشت در نگه داشته باشد.
اما مرگ استثناء قائل نیست. ۳۱ امرداد ۹۳، خبر فوت اکبر خواجویی در رسانهها منتشر شد. کارگردان «پدر سالار» رفت تا آه از نهاد آدمهایی که تقریبا دو دهه پیش با او و اثرش زندگی کرده بودند برآید. کارگردانی که میدانست حرف مردم چیست و چه دغدغههایی دارند. کارگردانی که جلوتر از زمانهاش حرکت میکرد و آینده را نشان امروز میداد. کسی که جای هوشمندی و شناختش از جامعه در رسانه ملی این روزها حسابی خالیست.
هم اکنون می توانید مجموعه پدر سالار را با کیفیت بسیار خوب و بسته بندی نفیس از یکی از سه سایت ما تهیه فرمایید:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.