شماره مجوز:۵۳۶۴۹۷-۱۵۵/۹۷
نام مجموعه: سریال تلویزیونی سرگذشت ندیمه |The Handmaid’s Tale|
سال و کشور تولید کننده: ۲۰۱۸-۲۰۱۷، آمریکایی|
فرمت: Dvd – Vob|
کیفیت: عالی|
نوع تصویر: Full Screen|
رزولیشن تصویر: ۷۲۰*۵۷۶|
تعداد قسمتها:۲۳ قسمت|
تعداد دیسک:۵ دی وی دی|
توضیحات: نسخه بازبینی شده و مناسب برای پخش در خانواده|
بازیگران:
کارگردان:
بروس میلر
معرفی سریال سرگذشت ندیمه
سرگذشت ندیمه نام یک مجموعه تلویزیونی آمریکایی است که بر اساس رمان معروف سرگذشت ندیمه، اثر مارگارت اتوود، نویسندهٔ کانادایی ساخته شده است. فصل اول این مجموعه در ۱۰ قسمت در سال ۲۰۱۷ از کانال هولو پخش شد. فصل دوم نیز بلافاصله ساخته شد و در ۱۳ قسمت در سال ۲۰۱۸ منتشر شد.این سریال برای فصل سوم نیز تمدید شد.
نقد و بررسی سریال سرگذشت ندیمه – برگرفته از سایت زومجی
«سرگذشت ندیمه» ما را به دنیایی میبرد که با خشکسالی زیبایی مواجه شده است. تقریبا هیچگونه لحظهی زیبا و آرامشبخشی در کل سریال وجود ندارد و اگر زیبایی بتواند قاچاقی وارد سریال شود یا با حجم بیشتری از غم و اندوه و زشتی ترکیب شده و اثرش را از دست میدهد یا بلافاصله دستگیر شده و از جلوی چشممان دور میشود. «سرگذشت ندیمه» اما یکجور زیبایی دیگری جلوی رویمان میگذارد. این سریال وحشتهای دنیایش را به زیباترین شکل ممکن به تصویر میکشد.
بنابراین نوشتن دربارهی آن را خیلی سخت میکند. مثل این میماند که یک فیلم شکنجهی واقعی برایتان پخش کنند و شما مجبور باشید زیبایی و مهارت فوقالعادهی کار شکنجهگر را توصیف و تحسین کنید. دلیل بعدی این است که «سرگذشت ندیمه» به کاراکترها و دنیای آشنایی میپردازد که به محض خوردن چشممان به آنها تشخیصشان میدهیم. این داستان آنقدر واضح و روشن است که لازم نیست با نوشتن توضیحش بدهیم.
«سرگذشت ندیمه»، یکی از مهمترین سریالهای این روزهای تلویزیون، بهطرز وحشتناکی تازه و بروز است. این سریال که از روی رمان جریانساز و برندهی جایزهی مارگارت اتوود ساخته شده، نمونهی بارز یکی از همان درامهای روانشناسانهای است که میتوان به راحتی آنها را در ژانر وحشت دستهبندی کرد.
منظورم از تازگی و بروز بودن «سرگذشت ندیمه» این است که این سریال دربارهی چیزی است که همهی مردم دنیا کم و بیش در حال زندگی کردن در دنیای دستوپیاییاش هستند. حالا بعضی کشورها کمتر، بعضی کشورها بیشتر. در این سریال با دنیایی طرفیم که یا همین الان با قدرت در حال اتفاق افتادن است یا پتانسیل اتفاق افتادن را دارد.
بنابراین داریم دربارهی سریالی حرف میزنیم که شاید در آینده جریان داشته باشد، اما دربارهی گذشته و حالمان است. سریالی است که با جسارت روی موضوع مهمش دست میگذارد و آن را بدون ملاحظهی تماشاگرانش، با بیرحمی تمام مورد کالبدشکافی قرار میدهد. «سرگذشت ندیمه» به درد کسانی که میخواهند در حباب خودشان زندگی کنند و از حقیقت کثیف و هولناکی که اطرافشان دارد اتفاق میافتد اطلاع نداشته باشند نمیخورد.
این سریال دربارهی شاخ به شاخ شدن با جنبهای از جامعه و دنیای خودمان است که یا چشممان را به رویش میبندیم یا آنقدر برایمان عادی شده است که به راحتی از کنارش عبور میکنیم. یا حتی آن را به عنوان حقیقت قبول میکنیم.
چه میشد اگر زنان اجازهی کتاب خواندن هم نداشتند. چه میشد اگر وقتی کمی، فقط کمی در مقابل بیعدالتیها اعتراض میکردید، بلافاصله کارتان به جاهای باریکی میکشید. چه میشد اگر «آزادی» را اعدام میکردند و با شعارهای جلوگیری از گناه و فساد و پایبند ماندن به سنت هر جنایتی که دوست داشتند انجام میدادند. چه میشد اگر زندگی انسانها، مخصوصا زنان از صبح تا شب شکنجهی روانی و فیزیکی باشد.
«سرگذشت ندیمه» ما را به درون چنین جامعهای میبرد که با سرکوب و محدودیت و وحشتافکنی و سانسور و شکنجه حکمرانی میکند.
این جامعه بخشی از ایالات متحدهی امریکاست که بعد از انقلاب اسمش به «جمهوری گیلیاد» تغییر کرده است. در جایی از اپیزود سوم، زنان بسیاری به خیابانها هجوم آوردهاند تا در برابر بیعدالتیهای روزافزون دولت علیه خودشان اعتراض کنند. دولت جدیدی که آنها را از تمام حقوق انسانیشان محروم کرده است. در بین این زنان، قهرمان سریال هم حضور دارد که نقشش برعهدهی الیزابت ماس است.
زنی که در شلوغی تظاهرات مثل بقیه فریاد میزند و در مقابل پلیس ایستادگی میکند. اما این یک تظاهرات معمولی نیست. این تظاهرات با تظاهراتی که مثلا معلمان برای اعتراض به حقوق کمشان انجام میدهند فرق میکند. اینک زنان با دولتی در افتادهاند که میخواهند ساز و کار و نظام کشور را بهطور کلی دگرگون کنند و به صدها سال قبل ببرند و آنقدر به ایدئولوژی و هدفشان باور دارند که هیچ چیزی جلودارشان نیست.
بنابراین ناگهان صف تظاهرکنندگان با صدای انفجار در هم میشکند. هرج و مرج میشود. چیزی که در ظاهر یک اعتراض صلحآمیز به نظر میرسید، ناگهان به یک قتلعام آشکار تغییر شکل میدهد. تظاهرکنندگان با بوسهی گلولهها بر بدنشان سقوط میکنند و هر چیزی که برای بازپسگیریاش ایستادگی میکردند در میان دود و سوت انفجار و جیغ و خون گم میشود.
سالها بعد کاراکتر الیزابت ماس که اسم واقعیاش جون است، به بردهی رهبران دولت جدید تبدیل شده است. بردگانی که به عنوان «ندیمه» شناخته میشوند. اسم واقعیاش را به این دلیل یادآور شدم که این زنان بعد از ندیمه شدن، اسم و شخصیت قبلیشان را از دست میدهند و اسم جدیدی میگیرند که به «کالا»بودنشان اشاره میکند.
به تعلق داشتنشان به فردی دیگر. مثلا اسم ندیمهای جون، آفرد است. یعنی او به فِرد، فرماندهاش تعلق دارد. به قول خودِ آفرد، ندیمهها فقط به خاطر قدرت باروریشان ارزش دارند. فقط به خاطر اینکه آفرد قبل از کودتا، در جریان بحران ناباوری زنان، بچهدار شده بوده است.
پس، احتمالا هنوز میتواند بچهدار شود. ندیمهها لباسهای بلند قرمز میپوشد که همهجا مشخص باشند، کلاههای نقابداری روی سرشان میگذارند که صورتشان را پوشانده و آنها را سربهزیر نشان میدهد و به ندرت حرف میزنند. چون هرکسی میتواند جاسوس دولت باشد. حتی ندیمههای دیگر.
با این حال مونولوگهای آفرد این فرصت به او میدهند تا احساسات و افکارش را از این طریق بیرون بریزد و ما را بیشتر با خود آشنا کند. آفرد نمیداند دخترش کجاست. دقیقا نمیداند چه اتفاقی برای شوهرش افتاده است و تقریبا چیزی دربارهی وضعیت دنیا هم نمیداند.
آفرد در حال زندگی کردن در یک کابوس واقعی است که هیچ بیدار شدنی از آن در کار نیست. انتقال چنین حسی یکی از مهمترین ماموریتهای «سرگذشت ندیمه» بوده که سریال با کمک کارگردانی و فضاسازی خفقانآور و صد البته هنرنمایی الیزابت ماس در این کار موفق است.
جایزهی نفرتانگیزترین کاراکتر سریال در طول فصل اول اما بدونشک به سیرینا جوی، زن ارباب آفرد اهدا میشود. خانم واترفورد در اپیزودهای ابتدایی همچون یک معمای کنجکاویبرانگیز میماند. محدودهی قدرتهای او فقط به کنترل کردن «مراسم» یا حبس کردن آفرد در اتاقش خلاصه میشود.
سیرینا با وجود اینکه چشم دیدن آفرد را ندارد، اما تحت فرمان شوهرش است. آیا او همچون خاله لیدیا یک معتقد واقعی است یا زن ناامید و ناتوانی که برای زنده ماندن و حفظ ظواهر هم که شده هر کاری لازم باشد میکند؟
بالاخره در اپیزودهای میانی است که حقیقت سیرینا جوی فاش میشود. متوجه میشویم او یکی از معماران اصلی قانون اساسی گیلیاد بوده است. خیلی بیشتر از خودِ فرماندهان جمهوری. اما حالا خود به یکی از قربانیانِ دنیایی که توسط خودش شکل گرفته تبدیل شده است. او خود را در همان قفسی پیدا کرده که خود آن را درست کرده بود.
زنی که قبل از انقلاب، نویسنده کتابی دربارهی حقوق زنان بوده، حالا به بردهای در لباس یک ارباب سقوط کرده است. شاید به خاطر اینکه سیرینا در زمان وضع قوانین تصور میکرده که او جزو استثناها خواهد بود و این قوانین دربارهی او صدق نخواهد کرد. دوباره باید به سکانس جدا کردن ندیمههای معمول از سالمها برای دیدار با مقامات خارجی اشاره کنم.
سیرینا دستور میدهد که میوههای خراب نباید در ویترین قرار بگیرند. خاله لیدیا با این دستور مخالفت میکند و باور دارد که این دخترها به خاطر هدفی والاتر مجازات شدهاند و حقشان است که مثل بقیه بهشان احترام گذاشته شود. این همان شرارتی است که موتورهای نظام گیلیاد را فعال نگه میدارد. خاله لیدیا باور دارد که فعالیتهای وحشتناکش به نفع رسیدن به هدفی والاتر است.
سیرینا جوی اما به چنین خزعبلاتی باور ندارد. او میداند ندیمهها چه وحشتی را تحمل میکنند که نفعش را فقط درصد بسیار کوچکی از آنها میبرند؛ درصد کوچکی که او جزیی از آنها نیست.
بگذارید مقاله را با لو دادن بخش مهمی از داستان و اشاره به بهترین و ترسناکترین سکانس کل فصل اول به اتمام برسانم. سکانسی که به بهترین شکل ممکن تمام خصوصیاتِ «سرگذشت ندیمه» را در خود دارد.
دارم دربارهی اپیزود سوم و سکانسی که به اعدام معشوقهی آفگلن (الکسیز بلدل) منجر میشود صحبت میکنم. اگرچه با یک اپیزود حدودا ۵۰ دقیقهای سروکار داریم، اما الکسیز بلدل در طول آن حتی یک کلمه هم به زبان نمیآورد. تنها چیزی که از او میشنویم به آه و نالههایی از ناامیدی و جیغی سرشار از خشم و وحشت است که کمتر از یک ثانیه طول میکشد.
نتیجه یکی از فلجکنندهترین ثانیههایی است که تاکنون از تلویزیون تماشا کردهاید. تمام اینها از صدقهسری بازی خارقالعادهی الکسیز بلدل که اگر بهتر از الیزابت ماس نباشد، ضعیفتر نیست و کارگردانی نفسگیرِ رید مورانو است. مسئله این است که ما به طولانیبودن بخشهای تنشزای داستانها عادت داریم.
عادت داریم حتی در صورت شکست حتمی قهرمان، توهم موفقیت احتمالی او بهمان داده شود. اما سکانسهای دستگیری، دادگاه، سوار شدن در ون و اعدام معشوقهی آفگلن آنقدر سریع و سرراست اتفاق میافتند که سریال به تماشاگر اجازهی نفس کشیدن هم نمیدهد. سریال از این طریق به فراموشنشدنیترین شکل ممکن بیرحمی نظام گیلیاد را به تصویر میکشد.
متهمان با دهان بسته وارد دادگاه میشوند. حکم قاضی در کمتر از چند ثانیه اعلام میشود. آفگلن و معشوقهاش فرصت خداحافظی با یکدیگر را هم ندارد. آفگلن توانایی فریاد کشیدن را هم ندارد. سریال حتی تماشای زجه و زاری او را هم از ما میگیرد. نتیجه سریالی است که مثل مشت خوردن از یک قهرمان بوکس میماند. تا بیایید به خودتان بجنبید فکتان از سه جا شکسته است و حتی نمیتوانید دردتان را با فریاد کشیدن بیرون بدهید.
هم اکنون می توانید فصل اول و دوم سریال زیبای سرگذشت ندیمه را با دوبله فارسی و در بسته بندی نفیس از فروشگاه اینترنتی طنین تهیه فرمایید.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.